سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پنج وارونه

panje varooneh che mana darad

 

khahare kuchakam az man porsid

man b oo khandidam

kami azorde o heyrat zade goft

ruye divaro derakhtan didam

baz ham khandidam

goft diruz khodam didam pesare hamsaye

panje varoone b minu midad

anghadar khande baram dasht k teflak tarsid

baghalash kardamo busidamo ba khod goftam

badha vaghti gham

saghfe kutahe delat ra kham kard

bigoman mifahmi

panje varoone che mana darad

 


پل من

پسری جوان از شهری دور به دهکده شیوانا آمد و به محض ورود به دهکده بلافاصله سراغ مدرسه شیوانا را گرفت و نزد او رفت و مقابلش روی زمین مودبانه نشست و گفت: «از راهی دور به دنبال یافتن جوابی چندین ماه است که راه می روم و همه گفته اند که جواب من نزد شماست! تو که در این دیار استاد بزرگی هستی برایم بگو چگونه می توانم تغییری بزرگ در سرنوشتم ایجاد کنم که فقر و نداری و سرنوشت تلخ والدینم نصیبم نشود!؟»

 

شیوانا نگاهی به تن خسته و رنجور جوان انداخت و با تبسم گفت: «جوابت را زمانی خواهم داد که آرام بگیری و گرد و خاک جاده را از تن خود پاک کنی. برو استراحت کن و فردا صبح زود نزد من آی!»


روز بعد شیوانا پسر جوان را از خواب بیدار کرد و همراه چند تن از شاگردانش به سوی رودخانه ای بزرگ در چند فرسنگی دهکده به راه افتاد. نزدیک رودخانه که رسیدند شیوانا خطاب به پسر جوان و شاگردانش گفت: «تکلیف امروز شما این است! از این رودخانه عبور کنید و از آن سوی رودخانه تکه ای کوچک از سنگ های سیاه کنار صخره برایم باورید. حرکت کنید!»


پسر جوان مات و مبهوت به شاگردان شیوانا خیره ماند و دید که هر کدام از آنها برای رفتن به آن سوی رودخانه یک روش را انتخاب کردند. بعضی خود را بی پروا به آب زدند و شنا کنان و به سختی خود را به آن سوی رودخانه رساندند. بعضی با همکاری یکدیگر با چوب های درختان اطراف رودخانه کلک کوچکی درست کردند و خود را به جریان آب رودخانه سپردند تا از آن سوی رودخانه سر در آورند. بعضی از گروه جدا شدند تا در بالادست در محلی که عرض رودخانه کمتر بود از آن عبور کنند.


پسر جوان به سوی شیوانا برگشت و گفت: «این دیگر چه تکلیف مسخره ای است!؟ اگر واقعا لازم است بچه ها آن سمت رودخانه بروند، خوب برای این کار پلی بسازید و به بچه ها بگویید از آن پل عبور کنند و بروند آن سمت برایتان سنگ بیاورند!؟»


شیوانا تبسمی کرد و گفت: «نکته همین جاست! خودت باید پل خودت را بسازی! روی این رودخانه دهها پل است. این جا که ما ایستاده ایم پلی نیست! اما تکلیف امروز برای این است که یاد بگیری در زندگی باید برای عبور از رودخانه های خروشان سر راهت بیشتر مواقع مجبور می شوی خودت پل خودت را بسازی و روی آن قدم بزنی! تو این همه راه آمدی تا جواب سوالی را پیدا کنی و من اکنون می گویم که جواب تو همین یک جمله است: اگر می خواهی چون بقیه گرفتار جریان خروشان رودخانه های سر راهت نشوی، دچار فقر و فلاکت نشوی و زندگی سعادتمندی پیدا کنی، باید یک بار برای همیشه به خودت بگویی که از این به بعد پل های زندگی خودم را خودم خواهم ساخت و بلافاصله از جا برخیزی و به طور دایم و مستمر و در هر لحظه در حال ساختن پلی برای قدم گذاشتن روی آن و عبور از رودخانه باشی. منتظر دیگران ماندن دردی از تو دوا نمی کند. پل من به درد تو نمی خورد! پل خودت را باید خودت بسازی!»


انسان

 

درصد کمی از انسان ها 90 سال زندگی می کنند، مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند!

 

نصف اشتباهات ما ناشی از این است که وقتی باید فکر کنیم، احساس می کنیم و وقتی که باید احساس کنیم، فکر می کنیم.

 

مشکلات امروز تو برای امروز کافی ست، مشکلات فردا را به امروز اضافه نکن.

 

اگر حق با شماست به خشمگین شدن نیازی نیست و اگر حق با شما نیست، هیچ حقی برای عصبانی بودن ندارید.

 

ما خوب یاد گرفتیم در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهی ها، اما هنوز یاد نگرفتیم روی زمین چگونه زندگی کنیم!

 

فریب مشابهت روز و شب ها را نخوریم، امروز، دیروز نیست و فردا امروز نمی شود.

 

یادمان باشد که آن هنگام که از دست دادن عادت می شود به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست.

 

زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور، و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان.

 

برای دوست داشتن وقت لازم است، اما برای نفرت گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است.

، و بلکه ِ . همه .

 

گاه در زندگی، موقعیت هایی پیش می آید که انسان باید تاوان دعاهای مستجاب شده خود را بپردازد.

 

به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند: مگه کوری؟!

 

مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی، بدان که زندگی می کنی.

 

هیچ انتظاری از کسی ندارم و این نشاندهنده قدرت من نیست!

 

در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا، زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمی ماند، اما آنچه خوب است همیشه زیباست


ارتباط با خدا

 

مردم اغلب بی انصاف, بی منطق و خود محورند.
ولی آنان را ببخش.

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند,
ولی مهربان باش .

اگر موفق باشی دوستانی دروغین ودشمنانی حقیقی خواهی یافت,
ولی موفق باش.

اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند,
ولی شریف و درستکار باش .

آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند,
ولی سازنده باش .

اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند,
ولی شادمان باش .

نیکی های درونت را فراموش می کنند.
ولی نیکوکار باش .

 

بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد
ودر نهایت می بینی

هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است

نه میان تو و مردم

 

 

 

 

 

 

 


گنجشک و خدا

gonjeshk b khoda goft laneye kuchaki dashtam aramgahe khastegiyam bud tufane to an ra az man gereft kojaye donyaye tora gerefte budam

khoda goft mari dar rahe laneat bud to khab budi bad ra goftam laneat ra kharab konad angah to az kamine mar bargoshudi che besyar balaha be vaseteye mohabatam dur kardam va to nadaneste b doshmaniyam barkhasti

...............................

 


مرگ انسانیت

man k az pazhmordane yek shakhe gol az foghane yek ghanari dar ghafas az ghame yek mard dar zanjir hata ghateli bar dar ashk dar chashmanamo boghzam dar galust vandarin ayam zahram dar piyale zahremaram dar sabusat  marge oo ra dar koja bavar konam sohbat az pazhmordane yek barg nist vay jagal ra biyaban mikonad daste khunalud ra dar pishe chashme khalgh penhan mikonad hich heyvani b heyvani nemidarad rava anche in namardoman bar jane ensan mikonand sohbat az pazhmordane yek barg nist farz kon marge ghanari dar ghafas ham marg nist farz kon yek shakhe gol ham dar jahan hargez nazist farz kon jangal biyaban bud az ruze nakhost dar kaviri suto kur

sohbat az marge mohabat marge eshgh

goftegu az marge ensaniyat ast

fereydune moshiri